نمایشگاه حجاب در پارک سیمرغ
دیشب بعداز افطار همگی به همراه خاله الهه رفتیم پارک سیمرغ بماشای نمایشگاه حجاب جالب بود نمایش حجاب در خانه وبیرون از خانه ...
نویسنده :
مادر محیا
3:06
اولین مهمان های ما درماه مبارک
عزیز وبابابزرگ وخاله جون اولین مهمان های ما بودن شب خیلی خوبی بود اون شب خونه ما خوابیدن سحری خوردن بعد رفتن اما خاله جون پیش ما موند. ...
نویسنده :
مادر محیا
1:25
ماه منارک رمضان
امسال دومین سال از ماه رمضون را با تو تجربه میکنیم سال گذشته بخاطر تو من فقط 6روز روزه گرفتم اما امسال با کمک خداوند تو نستم روزه بگیرم تو هم کم وبیش همکاری میکنی فقط شبی نشده که تو زودتر از ساعت 12 بخوابی چند تصویر هم شب گذشته از ت دارم که ساعت2:45 صبح است همراه ما سحری خوردی بعد تا 12 ظهر خوابیدی ...
نویسنده :
مادر محیا
1:16
کارهای جدید محیا در دقایق پایانی 17 ماهگی
(محیا ) عزیز هر روز که میگذره تو بزرگ ترمیشی کار های جدید و قشنگتر انجام میدی همه اعضای خانواده رو شیفته خودت کردی** تو صحبت کردن هم پیشرفت کردی ((گوجه -شیب -اولو(هلو) اوتاد(افتاد) جوحه -آفساد آداس)) کارهای جالب وخطرناک ...
نویسنده :
مادر محیا
0:59
محیا در مدرسه
بعضی روزها که مدرسه مییرم مجبورم محیا ومسعود و با خودم ببرم محیا شیطنت میکنه دو بار هم زمین خورده ولی خدا سلامتی بده به داداشش آقا مسعود گل گلاب که خیلی کمک مامان میکنه واز خواهرش مواظبت می کنه ممنون داداش مهربان محیا ...
نویسنده :
مادر محیا
15:52
واما ادامه ماجرا ********
محیا وداداش مسود در آشپز خانه
پختن مربا
دو روز پیش داشتم مربا آلبالو می پختم مسعود هم با محیا مشغول بازی کردن بودن من کارم تموم شد مسعود گفت مامان فابلمه مربا را نشور من می خوام تمیز کنم گفتم باشه بعد از 5 دقیقه با این صحنه برخورد کردم بهتر شما هم ببینین ...
نویسنده :
مادر محیا
15:27
محیا ((خطری شده))
از روزی که تعطیل شدم هر روز مشغول کارهای عقب افتاده تو خونه هستم اصلا حواسم به محیا نبود یک دفعه محیا گفت مامام(( دی))یعنی دالی وقتی سرم را بلند کردم دیدم بالای میز عسلی ایستاده می خواد وسایل روی کابینت و دست بزنه ...
نویسنده :
مادر محیا
15:12